مدافع حرمی از دیار کمیجان

مخالفت‌های پدر نیز مانع رفتن سیدسجاد نشد و زمانی که پدرش به وی گفت: پس مادرت چه می‌شود؟ در جواب می‌گوید: «نمی‌توانم تحمل کنم سر نیزه را در حلق بچه‌های شیرخواره ببینم، باید بروم.»

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی« سلام کمیجان»؛ سیزدهم بهمن سالروز شهادت پاسدار سید سجاد روشنایی شهید مدافع حرم که در سال ۱۳۳۱ در روستای روشنایی کمیجان، متولد شد و در سوریه و در تاریخ ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ به مقام رفیع شهادت نائل آمد.

پدر وی درباره فرزند شهید خود گفت: قرار بود نام شهید را زین‌العابدین بگذاریم اما درنهایت تصمیم گرفتیم نامش سجاد باشد. سجاد در یک سالگی به شدت مریض شد و همه پزشکان ما را ناامید کردند، گویا قرار بود تا یک سالگی امانتدار این ودیعه باشیم؛ اما خداوند جور دیگری برایمان رقم زد و سیدسجاد تا ۳۷ سالگی در نزد ما امانت بود تا اینکه این اسماعیل را در راه حضرت زینب و اسلام فدا کنیم.

این شهید والامقام در کودکی بسیار مهربان، عاقل و عاشق اهل بیت و امام حسین(ع) بود و با همان جثه کوچک به اندازه یک انسان عاقل و بالغ در کشاورزی به پدرش کمک می‌کرد و لحظه‌ای از محافل عزاداری سرور و سالار شهیدان در ایام محرم را از دست نمی‌داد و همیشه می‌گفت: «برای جدم دارم عزاداری می‌کنم»؛ به عبارت دیگر غیرت خاصی بر روی امام حسین(ع) داشت. 

ارادت پدر و پسر به لباس پاسداری

این شهید والامقام در کودکی بسیار مهربان، عاقل و عاشق اهل بیت و امام حسین(ع) بود و با همان جثه کوچک به اندازه یک انسان عاقل و بالغ در کشاورزی به پدرش کمک می‌کرد و لحظه‌ای از محافل عزاداری سرور و سالار شهیدان در ایام محرم را از دست نمی‌داد و همیشه می‌گفت: «برای جدم دارم عزاداری می‌کنم»؛ به عبارت دیگر غیرت خاصی بر روی امام حسین(ع) داشت. 

سیدسجاد در دانشگاه دو ترم رشته زبان خواند، اما دلش راضی نبود، از دانشگاه انصراف داد و وارد دانشگاه امام حسین(َع) شد و ۱۷ سال با دل و جان در سپاه خدمت کرد.

مخالفت‌های پدر نیز مانع رفتن سیدسجاد نشد و زمانی که پدرش به وی گفت: پس مادرت چه می‌شود؟ در جواب می‌گوید: «نمی‌توانم تحمل کنم سر نیزه را در حلق بچه‌های شیرخواره ببینم، باید بروم.»

فت‌های پدر نیز مانع رفتن سیدسجاد نشد و زمانی که پدرش به وی گفت: پس مادرت چه می‌شود؟ در جواب می‌گوید: «نمی‌توانم تحمل کنم سر نیزه را در حلق بچه‌های شیرخواره ببینم، باید بروم.»

فرمانده گردان سوم امام حسین (ع) لشگر۱۷ علی بن ابی طالب

شهید سجاد روشنایی از لشکر فاطمیون به سوریه اعزام شد و فرمانده گردان سوم امام حسین(ع) بود و در منطقه عملیاتی سوریه به‌عنوان جانشین گردان خدمت می‌کرد؛ وی ۲۵۰ نفر را در سوریه فرماندهی و هدایت می‌کرد و همیشه جلودار نیروها بود. کانال الزهرا که از مناطق شیعه‌نشین سوریه است با یاوری مدافعان حرم و حضور سیدسجاد در بین آن‌ها آزاد شد. سیدسجاد در درگیری با نیروهایی که درب خیبر را شکستند، در نهایت با اصابت راکت به پهلویش ۱۳ بهمن‌ماه ۱۳۹۴ به درجه شهادت نائل شد.

امروز روز اعزام بود مقداری هیجان وتردید در دلم بود به همین دلیل خواستم از قرآن مددی بگیرم در دلم توسل به آقا امام زمان عج نمودم و این آیه آمد از خواندن این آیه پشتم لرزید و اشک از چشمانم سرازیر گشت چون من خود را هرگز لایق این آیه نمیدانم اما دلم قرص و محکم تر از گذشته گردید ان شالله که فردای قیامت که در خون خود غوطه ور در محشر محشور گردم باشد تا شرمنده آقا امام زمان عج و رهبر عزیزتر از جانم امام خامنه ای عزیز نباشم.

وصیتنامه شهید سیدسجاد روشنایی

ای برادران و خواهران گرامی من، بدانید که من به اختیار و داوطلبانه به جنگ با دشمنان اسلام رفته ام این جنگ، جنگ کفر با اسلام عزیز است و تا روزی که خداوند به بندگان صالحش وعده داده است ادامه خواهد داشت این زندگی چند روزه دنیای زر و زور و تزویر برای سیاه نمودن چهره اسلام عزیز و رحمانی و ناب محمدی دست به دست هم داده اند بر ما فرزندان سید علی خامنه ای تکلیف است که جان ناقابل خود را فدای اسلام عزیز کنیم تا بلکه با جان ناقابل خود بتوانیم برای اسلام عزیز ذره ای خدمت کنیم و اما سخنی با کسانی که با رهبر عزیزمان فاصله گرفته اند و… 

های ای یاران دیروز و آشنایان غریبه شده به گوش باشید که فردای قیامت باید جوابگوی خون شهدا و امام شهدا باشید.

مگر نشنیدید که امام خمینی (ره) آن معمار کبیر انقلاب فرمود چه من در میان شما باشم و نباشم نگذارید این انقلاب و کشور به دست نا اهلان بیافتد به خود بیایید و توبه کنید. 

 باشد که رستگار شوید. 

آخرین درخواست حقیر این است که سلام مرا به آقا و رهبرم برسانید و بگویید که این سرباز کوچک خود را در نماز شبهایش دعا نماید تا بلکه خداوند به واسطه دعای ایشان از سر تقصیرات و گناهان من در گذرد. 

والسلام علیکم و رحمت ا… وبرکاته 

بنده رو سیاه وگنه کار خدا 

سیدسجاد روشنایی 

٧:٣٠صبح مقر گردان سوم ٩۴/٩/٢٩

پدر شهید از ارادتش به لباس سپاه و پاسداری تعریف کرد که حاضر است کف پوتین های پاسداران را ببوسد و چقدر از این که فرزندش در لباس پاسداری خدمت کرده و به شهادت رسیده از خداوند شاکر است. این پدر ادامه داد: اگر من هزار سجاد دیگر داشتم، دوست داشتم در راه حق و اسلام بدهم. داغ جوان بسیار سخت است؛ اما به واسطه فرزند شهیدم قلبم روشن و باز شده است.

ارسال نظر

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

4 × 3 =