ذبیح اله بهادری، سرباز دوران دفاع مقدس که درسن ۱۴سالگی در مناطق عملیاتی حضوری فعال داشت؛ وجانبازشده و از ناحیه گوش اسیب دیده اند که خاطرات زیبا و شیرینی از آن دوران دارد.
بعد از انقلاب جنگ شروع شد و سال ۶۱ رفتند بسیج فعالیت کردند نزدیک حدود ۴۰ سال است در بسیج فعالیت دارم،
سال ۶۳ رفته بودم کمیته انقلاب اسلامی یک سال هم آنجا خدمت داشتم بعد از کمیته انقلاب اسلامی اعزام شدی اراک برای جبهه رفتیم بعد اهواز سازماندهی کردند ما را رفتیم گردان قمر بنی هاشم
من امدادگر و تک تیرانداز بودم بعد از چند ماه ۲۰ ۱۱۶۴ در تاریخ بیستم بهمن سال ۶۴ عملیات داشتیم از اروند رد شدیم شب بود نزدیک فاوا شدیم عراقیها فهمیده بودند ما میرویمتعدادی پا به فرار گذاشته بودند تانکها و توپها را گذاشته بودند ما رفتیم آنجا مستقر شدیم قیها که میخواستند فرار کنند ما جلویشان را گرفته بودیم حمله کردیم فاو
و ۱۲ ساعته فاو را از دشمن گرفتیم بعد آمدیم عقب کاخ نمک بود می گفتند رفتیم آنجا مستقر شدیم ما ۷۲ روز دوباره عملیات داشتیم درگیری داشتیم بادشمن، عراقی که میخواست ما را بزند خمپارهشان میرفت چند کیلومترها آن طرفتر اصابت میکرد ما نمیخورد از جانب خداوند، با همرزمان زیادی از کمیجان چند گردان اعزام شدند نفر از بچههای ما کسانی که میشناختم شهید شدند
با شهید محمد تجلی هم بودیم که دوباره عملیات مرصاد شروع شد ایشان رفت شهید شد ا از برادرها آمدند برای بسیجیها روحیه میدادیم روحیه میگرفتیمهمه راضی و خوشحال بودیم در راه خدا رفته بودیم از مملکت دفاع کنیم تا نگذاریم نیم متر از سرزمین خاک سرزمین جمهوری اسلامی را تحویل دشمن بدهیم
ما از دشمن گرفتیم دشمن را ناکام گذاشتیم همه پابه فرار گذاشتند بچههای از سربازان چند نفر کمیجانی بودند که شهید شدند جهان پناه داشتیم فرمانده گردان ما بود توپ را مستقیم زدند از کمر به بالا کلاً بدنش دو نیم شد شهید شد اسماعیل نادری هم بود ایشان هم شهید شد
خیلیا بودند اسیر شدند افتادن در آب اروند شهید شدند به اون سیم خاردار کشیده بودند برق وصل کرده بودند بچهها یک سریهایشان برق میگرفت خشک میشدند آنجا دشمن پاتک سنگین سازماندهی کرده بود ما را بزنند ولی خدا کمک کرد هواپیماها آمدند تمام تانکهایشان را زدند همه فرار کردند و اجازه ندادیم به خاک ما به خاک ما وارد شوند
ادامه مطلب در حال بارگذاری (ویدیو ها و سخنان)
نجف علی سلطانی،